عشق آن نیست که همرنگ جماعت باشد
هر چه خوبی و بدی کرده به منت باشد
هیچ از حرف دلم پیش بد اندیش نزن
چوب ِ افشاگری از عشق، حماقت باشد
چند سال است که با گریه هم آغوش شدیم
یاد آن بوسه ی آخر به سلامت باشد
هر چه خواهی بکنی یا نکنی حرفی نیست
دل اگر هم شده رسوای تو، عزت باشد
بین ما مهر و محبت، به قدح شیرین است
آرزوی دل من، با تو چه قیمت باشد؟
بعد از این توی دلی دام نیافتی دیگر
عشق هر لحظه قشنگ است، حواست باشد
کاش قدری به دل و عشق کمک می کردی
می شود عشق، کنار تو حقیقت باشد
با تو عشق است که فریاد شود، بی پروا
بعد از آن، دلهره ای نیست که عادت باشد
آرزو حاجی خانی