حال امروز تو را عشق، فقط فهمیده است
از غمت، هر چه که آموخته ات، فهمیده است
رازها خفته پس ِ سینه ی داغم از عشق
همه را، درد خود اندوخته ات، فهمیده است
تلخی زهر غمت را نچشیده ست کسی
هر چه را زخم ِ به دل دوخته ات، فهمیده است
دیگر از یوسف دل خسته ی شهرت چه خبر؟
عشق مان را پدر سوخته ات، فهمیده است
غمزه ای ناز کشیدی به میان و دل من،
از بهای دل ِ نفروخته ات، فهمیده است
شاید این بار تو پایان غمم باشی، باز
اشک را چشم برافروخته ات، فهمیده است
آرزو حاجی خانی
حال هر روز
ردیف میفهمد