امشب اگر از چشم مستت، شهر آرام است
با من صدای خنده هایت خفته بر جام است
پیشت نشستم، روبرو دلگرم از بودن...
از حرفهایم که برای گفتگو خام است
با هر تعلل در نگاهت، داغ تر شد عشق
تا انتهای شب، مرا یخ کرده، این شام است
برگ دلم در برگریزان های طوفانی
مثل کبوتر بچه ای افتاده از بام است
آنقدر آغوش تو اینجا، گرم و دلباز است
حس می کنم دل، توی آزادیِ یک دام است
نگذار از ماه نگاهت دست بردارم
در چشم تو، دیگر پلنگ وحشی ات رام است
دل بسته بودم که مرا دیوانه هم کردی
روزی که گفتی پای دل، یک عشقِ ناکام است
دلشوره های رفتنت در سالها درد است
از من به تو، این فاصله تنها به یک گام است
آرزو حاجی خانی