دست مرا تا می پرم از جوب می گیری
با سادگی دلگرمی ات را خوب می گیری
روزی به چشمانت، دلم را سخت فاتح باش
تا در نگاهت، غمزه از مغلوب می گیری
در ماجرای وسوسه ها، اشتباه این بود
دقت نکردی سیب را مرغوب می گیری
یک جور استدلال کن، مومن شوم بر عشق
تا در دل خود، عشق را محجوب می گیری
آرامشت را کودکانه از دل تنگت
از آرزوی ساده و محبوب می گیری
در محضر معشوق، اجابت نیست، باور کن،
تا حاجتت را می کنی سرکوب، می گیری
عمری پی دیوانه را در انتظاری گرم
از عشق چون آباده ی مخروب می گیری
آرزو حاجی خانی