تابید عشقت، توی گندمزارها گم شد
چون باد در موی تو در دیدارها گم شد
یک زن که از جان، خاطرت را دوست تر می داشت
هر شب تو را در سایه ی دیوارها گم شد
پاشیده قلبش زیر درد بی پناهی ها
آنقدر که بعد از تو در آوارها گم شد
در صفحه ی تقویم، ردی از تو پیدا نیست
یاد تو در گردابی از تکرارها گم شد
این، «از محبت، خارها گل میشود»، دیگر؛
وارونه شد، این بار گل در خارها گم شد
از مهربانی که به دل باور نمی کردی
چه آرزوهایی که در انکارها گم شد!
آرزو حاجی خانی
از اشتیاقی که به دل
هر مهربانی را به دل....
از مهربانی ای که به دل ،،، ایراد وزنی دارد.
از مهربانی که به دل ،،، اشنباهه